حرف‌هاي ما هنوز ناتمام ....

تا نگاه مي‌كني، وقت رفتن است.

باز هم همان حكايت هميشگي!

پيش از آن‌كه با خبر شوي
لحظه‌ي عزيمت تو، ناگزير مي‌ شود

آي .....
اي دريغ و حسرت هميشگي


ناگهان،
چقدر زود دير مي‌شود!

ديروز،21 خرداد 93، رسما آخرين امتحان دوره كارشناسي ارشدم بود. امتحان درس سازمان هاي بين المللي در اوراسيا كه آنرا استاد دانشمند جناب آقاي دكتر كرمي در اين ترم ارائه كردند.
هفته پيش يكي از دوستان پيشنهاد داد كه بعد از آخرين امتحان جلسه اي ترتيب داده شود و بچه هاي هم دوره اي (دوره هفدهم مطالعات منطقه اي) يكبار ديگر دور هم جمع شوند؛ برايم جالب بود و استقبال كردم. رسم در دانشكده روابط بين الملل اين بوده كه دانشجويان كارشناسي ارشد سال اول از دوره دو ساله را با گدراندن دروس مشترك در كنار هم سپري كرده و از سال دوم گرايش تخصصي داشجويان مشخص شود. بنابراين همگي يكسال در كنار هم بوديم و سال دوم بود كه كلاس ها مجزا شدند و طبيعتا ارتباطات اندكتر.
به هر روي ديروز شايد آخرين دفعه اي بود كه آن جمع، گرد هم مي آمدند. قرار بود مراسم خداحافظي باشد اما به آن شكل نبود. كسي ازكسي خداحافظي نكرد؛ خودم سختم بود ولي ديگران را نميدانم! شايد چون چند امتحان و نيز پايان نامه باقيمانده و حتما يكديگر را خواهيم ديد. اصولا تصور جدا شدن از جايي كه 2 سال از زندگي ات در آنجا سپري شده سخت است؛ لااقل براي من سخت بود...
در جلسه ديروز آقاي دكتر بروجردي و آقاي دكتر شيخ الاسلامي صحبت كردند و توصيه هايي داشتند. آقاي دكتر شيخ الاسلامي با گفتن «ناگهان چقدر زود دير مي شود!» شروع كرد و چقدر متناسب بود انصافا!
دانشكدهروابط بين الملل براي من فقط محل آموختن درس هاي دانشگاهي نبود. به عبارتيتنها يك مقطع تحصيلي را در اين دوره سپري نكردم؛ در اينجا از محضر اساتيديبهره مند شدم كه بيش از درس و بحث از رفتار و منش شان آموختم؛ با دوستان بسيار خوبي آشنا شدم و از سرگذشت هاي دانشكده و بيرون آن، تجارب فراوان اندوختم.

به هر صورت اين دوره رو به پايان مي رود و برگي ديگر از دفتر عمرم در حال ورق خوردن است...

دسته ها : روزانه ها
پنج شنبه 22 3 1393 15:26
X